نه ماهگی مهدی و هانا
سلام کوچولوهای نازم
این عکس ها رو که خیلی دوسشون دارم خونه مامانی گرفتیم . البته هر دو خوابتون میومد و آخراش بداخلاق شده بودین .
توی 9 ماهگی مهدی جون چهار دست و پا تو خونه می چرخید و اولین دندونش هم دراومد اما هاناجون همچنان می نشست و از جاش تکون نمی خورد لثه هاش متورم بود اما از دندون خبری نبود . عوضش هانا به ایستادن علاقه زیادی داشت و من فکر می کردم که دیگه چهار دست و پا نمیره تا راه بره . سعی می کنم خاطراتتون رو با عکس و فیلم ثبت کنم گاهی هم تو دفترم می نویسم اما کاش می شد لحظه به لحظه ی این روزا رو ثبت کرد تا هیچ چیز از خاطرمون نره .
هر ماه میریم پیش خانم دکترتون و خدا رو شکر تو این ماه وزن گیریتون خیلی خوب بود .
بالاخره مدرسه رفتن منم نزدیک شده بود پایان یک سال و چهار ماه تعطیلی . البته از خرداد سال گذشته حساب کردم که بعدش استعلاجی بودم و بعد هم تولد بچه ها و تابستون .