مهدی و هانای عزیزممهدی و هانای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

دوقلوهای من

26 ماهگی مهدی و هانا

     مهدی خنده روی ما هانا و مهدی عاشق کتابن. اینم ژست هانا موقع کتاب خوندن اینم هانا خانم وقتی بیدار میشه و موهاش شونه نداره . البته من این چهره شو خیلی دوست دارم ...
20 دی 1394

دو سالگی مهدی و هانا

  هانا و مهدی عزیزم تولدتون مبارک گلهای قشنگم دو سالگی تون مبارک . روز تولدتون یکی از بهترین روزای زندگیمه . از خدا می خوام که همیشه سالم و شاد باشین . کلی واسه درست کردن این کیک نقشه کشیده بودم و خیلی هم دوسش داشتم . دلم میخواد هر سال بتونم یه کیک خوشگل و خوشمزه واستون بپزم .    و اما این ماشین ها هم کادوی تولدتون از طرف من و بابا مهرداد که خیلی خوشتون اومد و وقتی یهو دیدینشون حسابی ذوق زده شده بودین و از خوشحالی جیغ می کشیدین .   ...
20 دی 1394

23 ماهگی مهدی و هانا

تو آبان ماه با هانا و مهدی رفتیم تهران پیش خاله نعیمه و عمو محمود . این اولین بار بود که هانا و مهدی چند ساعت تو ماشین می نشستن . نگران این بودیم که خسته و کلافه بشن اما تجربه خوبی بود .   در حال بازی با ظرفای خاله نعیمه     ...
20 دی 1394

20 ماهگی مهدی و هانا

10 مرداد عقد عمه ماریا بود . انشالله خوشبخت بشن .                                لباس هانا رو مامانی واسش دوخته بود  . دستش درد نکنه .                            ...
20 دی 1394

18 ماهگی مهدی و هانا

گلهای ما 18 ماهه شدند . خدایا شکرت !   مهدی و هانا واکسن 18 ماهگی رو هم زدن . اون روز حسابی بیحال بودن و پاشونم درد میکرد تا جایی که مهدی چهار دست و پا میرفت              یه روز هم مهدی و هانا رفتند کنار ساحل متاسفانه واسه مهدی دوتا اتفاق بد افتاد که بخیر گذشت . اول که لبش به میز تی وی خورد و پاره شد و حسابی خون اومد . ما خیلی ترسیدم و سریع رسوندیمش کلینیک اما خدا رو شکر بخیر گذشت و بدون بخیه ترمیم شد . دومی هم سرش رو کوبوند به پاتختی که حسابی ورم کرد و کبود شد . از سرش عکس گرفتیم  که خدا رو شکر خوب بود . خلاصه که پسری ما کلی ما رو ترسوند و خودشم خیلی اذیت شد.  ...
29 تير 1393